ایمپلنت مغزی به کمک بیمار ALS آمد

Brain

بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک یا ALS  که باعث تخریب پیش‌رونده و غیرقابل ترمیم در دستگاه‌ عصبی مغز و نخاع می‌شود راه درمان اساسی ندارد؛ اما به‌تازگی یکسری از محققان توانسته‌اند با یک ایمپلنت مغزی کاری کنند که یک زن مبتلا به این بیماری که فلج شده بود، بتواند  اعضای بدنش را حس کند.

براساس مقاله‌ای که در سایت New England Journal of Medicine چاپ شده، محققان توانسته‌اند با ایمپلنت مغزی باعث شوند که یک بیمار بتواند پاهای خودش را حس کند. دانشمندان با استفاده از ECOG که روی سطح مغز قرار می‌گیرد و فعالیت الکتریکی کورتکس مغز را میسنجد، توانسته‌‌اند پالس‌های الکتریکی مربوط به حرکت را دریافت کنند. این کار باعث شده که بیمار بتواند پاهای خودش را احساس کند.

این روش روی یک زن ۵۸ ساله آزمایش شده و نتایج آن هم موفقیت آمیز بوده است. این زن بیمار تنها می‌توانست چشم‌های خودش را تکان دهد و اکنون دستگاه جدیدی که روی مغز او قرار گرفته کاری می‌کند که او بتواند به وسیله کامپیوتر با افراد مختلف ارتباط برقرار کند. در حقیقت ایمپلنت کار گذاشته شده در مغز او پالس‌های الکتریکی را به کامپیوتر ارسال می‌کند. البته سرعت این کار زیاد نیست و هر ۲۰ ثانیه یک‌بار می‌تواند اطلاعات مغز را نشان دهد.

البته این روش قطعا در آینده پیشرفت خواهد کرد و باعث می‌شود که افراد مبتلا به ALS بتوانند استقلال بیشتری به دست بیاورند و بتوانند کارهای مختلفی انجام دهند.

هنگام رانندگی خواب‌آلود چه اتفاقی در مغزمان می‌افتد؟

mansleepingincar_1024-1

مجموعه از تحقیقات بیان می‌کنند که خستگی و حواس‌پرتی در هنگام رانندگی به ترتیب عامل ۲۰ و ۲۵ درصد سوانح جاده‌ای است. البته باید این نکته را هم در نظر گرفت که راننده‌های خسته احتمالا حواس‌‌شان راحت‌تر پرت می‌شود و رفتارهای ناشی از حواس‌پرتی را بیشتر بروز می‌دهند. حتی برخی تحقیقات نشان‌ داده‌اند که رانندگی وقتی خسته‌اید می‌تواند همانقدر خطرناک باشد که در هنگامی که هشیار نیستید رانندگی کنید.

اما دقیقا در مغز انسان چه می‌گذرد وقتی از شدت خستگی قادر نیستیم بر جاده و رانندگی تمرکز کنیم؟ تحقیق‌های جدید نشان می‌دهند در این شرایط مغز تمام تلاش خود را برای بیدار و هشیار ماندن به خرج می‌دهد. در حقیقت دلیل اصلی همه حواس‌پرتی‌هایی که ایجاد می‌شود هم همین است. مغز فرد سعی می‌کند به دنبال علایم و نشانه‌هایی بگردد که او را هشیار نگه می‌دارند و این نشانه‌ها می‌توانند یک علامت در جاده یا هر چیز دیگری باشند که حواس راننده را پرت می‌کنند و امکان می‌دهند که او به این وسیله هشیار باقی بماند. حتی بعضی از راننده‌ها ناخودآگاه برای هشیار ماندن گوشی هوشمند‌شان را بیرون می‌آورند و در حال رانندگی به آن نگاه می‌کنند. اقدامی بسیار خطرناک که خود می‌تواند عامل تصادف و خطرات بسیار زیاد باشد.

این نوع خطرات و رفتارها در سفرهای جاده‌ای طولانی مدت هم خود را بیشتر نشان می‌دهند چون در این نوع سفرها با گذر زمان فرد بیشتر خسته می‌شود و احتمالا برای جلوگیری از اینکه به خواب فرو برود دست به رفتارهای حواس‌پرت‌کننده‌ بیشتری می‌زند.

این تحقیقات نشان‌ می‌دهند افراد جوان بیشتر در معرض خطر تصادف رانندگی به دلیل حواس‌پرتی و خستگی هستند.

tired-driver

گرچه خواب برای بدن همه افراد بسیار ضروری است و فرد بدون خوابیدن نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد اما جوانان به دلیل سبک‌زندگی و اموری که در آن درگیر هستند ممکن است به مدت طولانی‌تری بیدار بمانند و برای ساعت‌های زیادی خود را از استراحت محروم کنند. همین امر باعث می‌شود آن‌ها شرایط پرخطرتری را هم تجربه کنند.

رونق کسب و کار و افزایش تعداد ماشین‌های خودران می‌تواند این نوع حوادث را به حداقل برسانند اما تا زمانی که این خودروها جای خودروهای فعلی را نگرفته‌اند باید با شناسایی گروه‌های هدف که همانطور که گفته شد جوان‌ها هستند به راه‌حل‌هایی برای کاهش حوادث جاده‌ای ناشی از خستگی و حواس‌پرتی اندیشید.

در حال حاضر تنها راه‌حل این است که افراد آگاهی لازم را داشته باشند و در هنگام رانندگی مطمئن باشند که استراحت لازم و مناسب را داشته‌اند. راننده‌ها باید هر نوع علائم و نشانه‌هایی که ابرازکننده خستگی یا خواب‌آلودگی هستند را جدی بگیرند و از رانندگی خودداری کنند.

حتی در شرایطی که خسته‌ هستید و ناخودآگاه به سمت رفتارهایی می‌روید که حواس‌تان را پرت کند باید متوجه این فرایند باشید و اقدامات لازم را انجام دهید. سعی کنید هشیار و متمرکز باقی بمانید یا وسایلی مثل گوشی هوشمند را از دسترس‌ خود دور کنید. یک خواب کوتاه و خوردن نوشیدنی‌هایی مثل قهوه هم قطعا می‌توانند کمک کننده باشند.

به هر حال راه‌ حل نهایی که می‌تواند جلوی تمام این وقایع را بگیرد پیشرفت تکنولوژی و توسعه آن در ابعاد گسترده و اقتصادی است. با این پیشرفت‌ها می‌توانیم منتظر سیستم‌ها و ماشین‌های خودرانی باشیم که حتی در صورت خستگی و حواس‌پرتی فرد مانع از حوادث خطرناک می‌شوند.

رانندگی روی خط قرمز


دانش پور- کلا عادت دارد با هر مانعی حتی اگر ثانیه ای هم بیشتر طول نکشد دستش را روی بوق بگذارد. حوصله معطلی در ترافیک را هم ندارد، لایی می کشد و خودرو را در هر فاصله کمی که بین خودروها ایجاد شود جا می دهد. برای سبقت گرفتن های گاه و بی گاه ؛ خطوط منقطع و ممتد خیابان برایش یک مفهوم دارد، فقط کافی است احساس نیاز کند که باید از خودرو جلویی تندتر حرکت کند آن وقت است که سبقت گرفتن غیرمجاز برایش مجاز می شود. رعایت کردن فاصله ایمن تا خودروی جلویی هم آخر بی کلاسی و ناشی بودن در رانندگی معنی می دهد. گاهی آن قدر به خودروی جلویی می چسبد که راننده از روی اجبار مسیر را برایش خالی کند. صحبت کردن با تلفن همراه، آهسته حرکت کردن در خط سرعت خیابان و اتوبان، حرکت با سرعت بالا در کوچه های باریک، پارک دوبل یا پارک خودرو در هر نقطه ای که فضایی خالی پیدا شود بدون توجه به ایجاد ترافیک در خیابان، ورود به خیابان ها و یا کوچه های ورود ممنوع ، انحراف به چپ و یا راست بدون زدن راهنما هم که کلا برای بسیاری از رانندگان ایرانی امری کاملا عادی است! چندی قبل رئیس جمهور در همایش طلایه داران ترافیک با طرح این سوال که چرا باید در دفترچه راهنمای برخی از کشورها بنویسند  که وقتی می خواهید به ایران بروید مواظب خیابان ها باشید رانندگی ایرانی ها رانندگی خطرناکی است، بر ضرورت نظم ترافیکی تاکید کرد.اما شیوه رانندگی در کشورهای اروپایی و آمریکایی تفاوت اساسی با کشور ما دارد بدین معنا که در اغلب کشورهای غربی و به خصوص آمریکا قوانین راهنمایی و رانندگی به شدت از سوی مردم رعایت می شود و حتی در برخی کشورها اگر راننده ای چند بار تخلفی را تکرار کند به عنوان بیماری روانی با این مشکل او برخورد می شود. این موضوع نکته ای است که یکی از شهروندان که سال‌ها در کشورهای اروپایی و همچنین آمریکا زندگی کرده است به آن اشاره می کند. کامرانی می گوید: در آمریکا برای هر فردی که تخلف رانندگی انجام می دهد پرونده تشکیل وسوابق وی در آن ثبت می شود. وی اضافه می کند: تخلف شهروندان به پرداخت جریمه سنگین برای آن ها منجر می شود.چنان چه فردی با سرعت خطرناک و بالاتر از حد مجاز رانندگی کند علاوه بر پرداخت جریمه مالی سنگین و ثبت در پرونده و لغو موقترانندگی روی خط قرمز، زندانی می شود و اگر مبلغ جریمه در مدت زمان کمتر از یک ماه پرداخت نشود برای فرد دادگاه تشکیل می شود. مومنی نیز که مدت ها در سوئیس زندگی کرده است با اشاره به رعایت قوانین رانندگی در این کشور می گوید: شهروندان کشورهای پیشرفته بدون هیچ قید و شرط و یا توجیهی خود را به رعایت قوانین ملزم می دانند چرا که طبق قانون کسی که تخلف رانندگی مرتکب می شود مجرم و خلافکار است این در حالی است که در کشور ما انجام تخلفات رانندگی به نوعی نشانه شجاعت رانندگان است و اگر فردی خوب رانندگی کند تازه کار است و معمولا مورد تمسخر قرار می گیرد. شرایط ناهنجار رانندگی در کشور ما در حالی است که به گفته یک جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی  تمام بی قانونی‌ها و شرایط ناهنجار رانندگی ایرانی ها به دلیل وجود حلقه مفقوده ای به نام فرهنگ رانندگی است. فرهنگی که می تواند از خانواده آغاز شود و سپس در سنین مدرسه رشد بیشتری پیدا کند. افسانه کرمی می گوید: این فرهنگ سازی در خانواده ، در کنار نهادینه شدن فرهنگ رانندگی در جامعه از سوی مسئولان به همراه استفاده از شیوه های گوناگون تنبیهی و تشویقی باعث می شود نه تنها رانندگان با احترام و فروتنی مقررات و تصمیمات مسئولان را اجرا کنند بلکه آمار قربانیان تصادفات رانندگی های غیراصولی نیز کاهش یابد.  وی یکی از شاخص های سنجش میزان توسعه  فرهنگی و اجتماعی در هر کشور را میزان توسعه  فرهنگ رانندگی عنوان می کند و می افزاید: بدون تردید شخصیت و منش افراد را می توان از روی رانندگی آن‌ها تشخیص داد. شهروندانی که در هنگام رانندگی به حق تقدم دیگر رانندگان احترام می گذارند ؛ فاصله قانونی را رعایت می کنند، بی محابا و در هر شرایطی آلودگی صوتی و یا حتی بصری ایجاد نمی کنند و به یک معنا روی رانندگی خود دقت و تمرکز دارند و با خویشتن داری پایبند به قوانین و مقررات هستند در  دیگر عرصه ها نیز به همین اندازه مسئولیت پذیر ؛ متین و متعهد خواهند بود و می توان روی شخصیت آن ها حساب باز کرد. کرمی معتقد است وقت آن رسیده که متولیان امر به خصوص نهاد های مرتبط راهنمایی و رانندگی ، آموزش و پرورش ، خانواده ها ، شهرداری ها ، صداوسیما و حتی سازمان‌های مردم نهاد برای بهبود وضعیت بغرنج رانندگی و تصادفات و افزایش قانونمندی در کشور به این موضوع ورود پیدا کنند .

   مهم ترین نکات

شهروندان کشورهای پیشرفته بدون قید و شرط خود را به رعایت قوانین ملزم می دانند
شرایط ناهنجار رانندگی به دلیل وجود حلقه مفقوده ای به نام فرهنگ رانندگی است
یکی از شاخص های توسعه  فرهنگی و اجتماعی میزان توسعه  فرهنگ رانندگی است

طلاق زوج‌های محبوب و تاثیر شکست الگوهای موفق در ذهن ما (قسمت اول)


همان‌قدر که خبر ازدواج دوستان، آشنایان و حتی چهره‌های شناخته‌شده، برای ما شادی‌آور و خوشحال‌کننده است، خبر طلاق و جدایی آنها می‌تواند ناراحت‌کننده باشد. به طور طبیعی همه از خوشبختی و خوشحالی دیگران، شادمان و از مشکلات و جدایی آنها متاثر می‌شوند.

اما گاهی موضوع بیشتر از تاثر است و خبر طلاق یک زوج می‌تواند برای ما غیرقابل باور یا حتی ناامیدکننده باشد. کسانی که به نظر می‌آید سمبل خوشبختی و سعادت باشند، وقتی کارشان به طلاق می‌رسد واکنش ما در ابتدا ناباوری و حیرت و در ادامه ناامیدی از رابطه میان همسران است. انگار که قرار نیست هیچ کس طعم خوشبختی را بچشد؛ مخصوصا وقتی کسانی که در ذهن ما الگوی زندگی موفق بوده‌اند، به شکست می‌رسند.

بگذارید مثالی بزنم تا ماجرا کمی واضح‌تر شود؛ طلاق افراد مشهور، ستاره‌های سینما، سیاست‎مداران و هنرمندان انعکاس بسیار زیادی پیدا می‌کند و البته روزی هم نیست که رسانه‌ها از این خبرها خالی باشد. آخرین خبر مربوط به جدایی بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل بود که هنوز هم رسما نه تکذیب شده و نه کاملا به تایید رسیده است. زوجی که از نظر اغلب مردم بسیار دوست‌داشتنی و متناسب بودند و واکنش آنها در برابر این خبر همراه با انکار و حتی درخواست برگشت آنها به زندگی مشترک‌شان بود. انگار که تحمل این جدایی برای مردم مثل شنیدن یک خبر عادی و شایعه‌سازی صرف پیرامون آن نبود.
اگر بخواهیم از مثال خارجی همین موضوع صحبت کنیم می‌توانیم جدایی آنجلینا جولی و برد پیت را نمونه بیاوریم که بازتاب گسترده‌ای ایجاد کرد؛ این خبر نه تنها در جامعه خودشان بلکه در تمام دنیا مردم را وادار به واکنش کرد، چون این چهره‌ها فراتر از سینمای آمریکا و در تمام دنیا محبوب بودند و افراد زیادی با دیدن فیلم‌های آنها خودشان را در قالب شخصیت آنها شبیه‌سازی کرده و با آنها همذات‌پنداری کرده بودند. به همین دلیل وقتی هر روز اخبار جدیدی از حدس و گمان‌ها پیرامون دلایل این جدایی منتشر می‌شد، هر ظن و گمانی توسط طیفی از مخاطبان با علاقه و اشتیاق دنبال می‌شد. 
این زوج که بسیار مورد توجه جامعه هنری آمریکا هستند با طلاق جنجالی خود حتی هنرمندان و دوستان خود را نیز غافلگیر کرده‌اند. افرادی مانند جورج کلونی، بازیگر مطرح و دوست خانوادگی آنها نیز با شنیدن خبر طلاق این دو ابراز شگفتی و تاسف کرده بود و آدل خواننده مشهور بریتانیایی گفته بود از شنیدن این خبر دچار شوک شده است. تعبیر او در مورد طلاق این زوج بسیار جالب توجه است؛ او گفته بود که با شنیدن این خبر احساس کرده دنیا به آخر رسیده است! 
اما چرا واکنش‌ها تا این میزان شدید و ابراز تاسف‌ها اینقدر عمیق است؛ شاید بتوانیم بخشی از دلایل این موضوع را این طور بررسی کرد که این زوج مدت 12 سال با هم زندگی کرده بودند و علاوه بر دو فرزند خود، 4 کودک را نیز به فرزندخواندگی پذیرفته بودند. این شرایط تجسم خانواده‌ای مستحکم و خوشبخت است که می‌خواهد کودکان بیشتری در سایه‌سار این خوشبختی، طعم شادی و لذت از زندگی را درک کنند، نه زوجی که با مشکلات و اختلافات دست به گریبان هستند. از طرفی این دو نفر تجسم زیبایی، موفقیت، ثروت و شهرت توامان بودند و به نوعی الگویی آرمانی از یک زندگی ایده‌آل به حساب می‌آمدند.
بنابراین طلاق این دو نفر نه تنها زندگی خودشان را تحت تاثیر قرار داد، بلکه ایده‌آل‌های ذهنی برخی را از خوشبختی و زندگی مشترک موفق بر هم زد. شاید این موضوع باعث شود که عده‌ای با خودشان فکر کنند که وقتی چنین زندگی توام با آسایشی که اینقدر مورد توجه و تحسین همگان بوده به شکست رسیده است چطور می‌توان امیدوار بود که ازدواج موفقی هم وجود داشته باشد و زندگی مشترکی بتواند دوام بیاورد؟
این سوالی بود که ما با یک روانشناس بالینی در میان گذاشتیم و از او خواستیم در این مورد برای‌مان صحبت کند. توضیحات او را در قسمت بعد می‌توانید بخوانید.

جامعه بدون طلاق، جامعه ایده آلی نیست

دکتر باقر ساروخانی:
طلاق توافقی بی هزینه است. افراد جداشده نگرش ضدسنتی دارند و اغلب زنان از روابط جنسی رضایتمند نبوده اند. توانایی زنان برای ایجاد زندگی مستقل، پررنگ شدن روابط جنسی، شکسته شدن قبح طلاق، شجاعت زنان مطلقه و عدم ترس آنان از ورود به اجتماع و آگاهی زنان به حقوق خصوصی و فردی خود، از دیگر عوامل افزایش این نوع طلاق است.

عصر دیروز، سمینار نیم روزه "طلاق" در محل انجمن جامعه شناسی ایران و با حضور اساتید و دانشجویان، برگزار شد. در این نشست دکتر باقر ساروخانی، دکتر مهدی لبیبی، دکتر حسین آقاجانی و دکتر عالیه شکربیگی به عنوان کارشناسان اجتماعی حضور داشتند.

 در ابتدای جلسه، ساروخانی با بررسی نظریاتی که درباره طلاق وجود دارد، تصریح کرد: طلاق به عنوان یک تجربه زیسته، بسیار متفاوت است با طلاق به عنوان آن چه مورد مشاهده است.
او به طلاق ساختاری و طلاق ارتجاعی اشاره کرد و گفت: طلاق ساختاری به عنوان مثال از ناهمسان همسری منتج می شود؛ به این معنی که ساختار خانواده دچار مشکل بوده است و طلاق نتیجه منطقی آن است، اما طلاق ارتجاعی یا عرضی یا تصادفی که در مقابل طلاق ساختاری است، به دلیل مشکلات ساختاری خانواده نیست بلکه به صورت تصادفی و بر اثر اتفاق رخ می دهد و بعد از وقوع آن، خانواده برای رخ داد این حادثه دلیل منطقی ای پیدا نمی کند.
ساروخانی در ادامه گفت: ممکن است در طول زمان، ناهمسان همسری ثانوی ایجاد شود؛ به این معنی که ممکن است مرد موقعیت شغلی و تحصیلی خود را ارتقا دهد، اما زن، خانه دار باقی مانده باشد که این مسئله اشاره به ساختار های ثانوی ایجاد شده در طول زمان دارد و باعث ناهمسان همسری ثانوی می شود. وی افزود: ممکن است این ساختار های ثانوی به صورت مثبت نیز بر ساختارهای خانواده تاثیر بگذارند.

جامعه بدون طلاق، جامعه ایده آلی نیست
ساروخانی با اشاره به اینکه طلاق ضرورتاً معیار منفی نیست، گفت: ما با تئوری دورکیم باید به بررسی طلاق در جامعه بپردازیم. دورکیم می گوید هر جامعه می تواند میزانی از طلاق داشته باشد، اما باید این میزان، کم باشد. این که هر جامعه بتواند میزانی از طلاق داشته باشد، نشان دهنده آن است که آزادی انجام طلاق در جامعه وجود دارد.
در جامعه دوران قاجار، طلاق بسیار کم بوده است، اما تمام زنان از زندگی خود راضی نبوده اند. بلکه آنها براساس تئوری «شروع زندگی با لباس سفید و پایان زندگی با کفن سفید» زندگی کرده اند و این میزان کم طلاق نمی تواند نشانگر سلامت جامعه باشد؛ چراکه طلاق در آن جامعه نمی تواند اتفاق بیفتد.

طلاق تجسدی در جامعه پراگماتیست اتفاق می افتد
ساروخانی به بررسی طلاق در جامعه پراگماتیست پرداخت و گفت: جامعه پراگماتیست جامعه ای است که انسان در آن به تعریف تازه ای از زندگی رسیده است. او بر این باور است که زندگی بازگشت پذیر و تکرار پذیر نیست و باید از آن استفاده کند و لذت ببرد و چنانچه در خانواده ای قرار گرفته است که نیاز های او در آن خانواده تامین نمی شود، الزامی به ماندن ندارد و باید خانواده خود را تغییر دهد تا به خانواده ای برسد که در آن ارضای نیازها صورت گیرد.
وی افزود: در جامعه کشاورزی ممکن است زنی بعد از هشتاد سال زندگی با مرد و فوت او تازه اظهار داشته باشد که مرد از قدرت مردانگی و باروری بی بهره بوده است. اما در جامعه پراگماتیست اصل بر ارضای نیازهای انسان ها قرار دارد.
سپس با مقدمه ساروخانی درباره بررسی طلاق در چهار حیطه افزایش یا کاهش، نوع شدت، اطلس طلاق و بستر اجتماعی آن، قاسمی به بیان بررسی طلاق در کرمانشاه پرداخت.

کرمانشاه استان بحرانی در زمینه طلاق
قاسمی با اشاره به نرخ طلاق توافقی در کرمانشاه گفت: نرخ طلاق توافقی در استان کرمانشاه از سال 1365 تا 1390، از میانگین طلاق در کشور بیشتر بوده است. وی در ادامه عوامل اجتماعی موثر بر افزایش طلاق توافقی در شهرستان کرمانشاه در سال 1390 را بررسی کرده و افزود: کاهش گذشت و فداکاری در افراد و دوساختی شدن زندگی (مدرن– سنتی) و همچنین فردگرایی از عوامل طلاق در کرمانشاه است.
وی اضافه کرد: طلاق توافقی بی هزینه است. افراد جداشده نگرش ضدسنتی دارند و اغلب زنان از روابط جنسی رضایتمند نبوده اند. توانایی زنان برای ایجاد زندگی مستقل، پررنگ شدن روابط جنسی، شکسته شدن قبح طلاق، شجاعت زنان مطلقه و عدم ترس آنان از ورود به اجتماع و آگاهی زنان به حقوق خصوصی و فردی خود، از دیگر عوامل افزایش این نوع طلاق است.

طلاق توافقی تدبیر زنان برای استفاده از حق طلاق مردان است
سپس دکتر آقاجانی به ارائه نظریات خود پرداخت و گفت: دادگاه ها و قوانین به نفع مردهاست و زنان از تدبیر و خرد خود استفاده می کنند و با استفاده از طلاق توافقی درباره طلاق صحبت می کنند و به نظر من این به نفع زنان است.
آقاجانی با اشاره به اینکه طلاق مسئله ما نیست بلکه همسرگزینی مسئله است، گفت: همسرگزینی به بن بست رسیده است. اکنون آدم ها بدون شناخت کافی از یکدیگر ازدواج می کنند و این باعث طلاق های بسیاری می شود. ما به جای آنکه در مورد طلاق بحث کنیم، باید درباره شیوه های همسرگزینی بیشتر مطالعه کنیم.
وی افزود: اگر ازدواج ها همراه با عشق بود، هیچ گاه طلاق توافقی به وجود نمی آمد؛ چراکه اگر عشق به فرزند و خانواده وجود داشته باشد، دیگر طلاق جایگاهی ندارد و ما باید عوامل پنهانی را که فراتر از اختیارات جامعه شناسی و مسبب طلاق است، بررسی کنیم.

خانواده بهشت است، اگر ارتباطات اعضای آن درست باشد
سپس حاضرین به طرح انتقادات خود پرداختند و با ذکر موضوعاتی از قبیل اینکه طلاق اجتماعی نیست، بلکه یک پدیده فرهنگی است و این که زنان به علت تبعیض های متفاوتی که در جامعه با آنها روبرو هستند به طلاق اقدام می کنند و دیگر اینکه نهاد خانواده در ایران یک نهاد استبدادی است که نمی تواند زیبا باشد، به ارائه نظریات خود پرداختند.
ساروخانی در جواب به این انتقادات گفت: ما طلاق را اجتماعی می دانیم؛ چون وجوه فرهنگی، روانی، اقتصادی، ارزشی و وجوه دیگر را در صورت اجتماعی دانستن طلاق، مورد بررسی می دانیم. وی افزود: به نظر نمی رسد، مسئله نابهنجاری و تبعیض علیه زنان، شرایطی را برای آنها فراهم کند که منطقی باشد زن کانون خانواده خود را از بین ببرد. این مانند آن است که انسان بر شاخه درختی باشد و شاخه را ببرد. بهتر است که زنان به حل مسائل خود در اجتماع و رفع تبعیض ها اقدام کنند تا به عنوان اعتراض به طلاق روی آورند.
ساروخانی با ذکر این مسئله که خانواده در ایران نازیبا نیست و اگر دارای ارتباطات درستی باشد، بهشت است، ادامه داد: درست است که در مردیت استبدادی و استعلایی، عشق تولید نمی شود، اما این رویکرد بیشترین ضربه را به مرد وارد می کند؛ چرا که زن دیگر نگاه همسر مهربان را نسبت به او ندارد.

ساروخانی در پایان این مسئله که نمی توان طلاق را فی نفسه خوب یا بد دانست، بررسی کرد و گفت: طلاق کارکرد مثبت هم دارد. وقتی مردی معتاد است، حضور او برای خانواده خوب نیست و طلاق در اینجا به کمک خانواده می آید.